یار مهربان

یار مهربان

مسجد ابولفضل حسن آباد مشیر یزد
یار مهربان

یار مهربان

مسجد ابولفضل حسن آباد مشیر یزد

سرانجام عشق خیابونی ! + تصاویر



من سرو تو کار خودم بود...


  بعد یه روز یه نفر رو دیدم

ما اوقات خوبی با هم داشتیم
من یه کادو مثل این بهش دادم

وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!

ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم

و این وضع من توی اداره بود

وقتی همکارام من و اونو دیدند، اینجوری نگاه می کردند

و من اینجوری بهشون جواب می دادم

اما یروز، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه

و من اینجوری بودم

بعدش اینجوری شدم

بله .. آخرش به این حال و روز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد