ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هنگامی که نامه عمرسعد به دست عبیدالله بن زیاد رسیده بود، شمر بن ذی الجوشن در مجلس وی حضور داشت و چون نظر عبیدالله درباره پیشنهاد عمر سعد، مبنی بر مصالحه با امام حسین(ع) را مشاهده کرد، بر آشفت و به عبیدالله گفت: ای امیرآیا پیشنهاد او را پذیرفته ای؟ هم اینک حسین بن علی(ع) با پای خود در سرزمین تو گام نهاد و در نزدیکی تو مقیم گشت. به خدا سوگند، اگر امروز از تو رهایی پیدا کند، دیگر نمی توانی بر او دست یابی. در آن صورت، او عزیزتر و نیرومندتر گردد و تو ناتوان تر و خوارتر خواهی شد. گفتار خصمانه و تحریک آمیز شمر، اثر سویی در عبیدالله به وجود آورد و در همان ساعت، نامه شدید اللحنی برای عمر بن سعد به این صورت نوشت: من تو را به سوی حسین نفرستادم که از او دفع شر کنی و کار به درازا کشانی و به او امید سلامت و رهایی و زندگی دهی و عذر او را موجه قلمداد کرده و شفیع او گردی. اگر حسین و اصحابش بر حکم من سر فرود آورده و تسلیم میشوند آنان را نزد من بفرست، و اگر از قبول حکم من خودداری کردند با سپاهیان خود بر آنان بتاز و آنان را از دم شمشیر بگذران و اگر از فرمان من سرباز زدی از لشکر ما کنارهگیر و مسؤلیت آنها را به شمربن ذی الجوشن واگذار که ما فرمان خویش را به او دادهایم. شمر نامه را گرفت و پیش از ظهر روز نهم محرم (تاسوعا) خود را با 4000 نفر به عمرسعد رساند. ابن سعد نامه را که خواند به شمر گفت: وای بر تو. خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آوردهای. به خدا قسم تو عبیداللّه را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی.